خواندن درس. درس گرفتن. فراگرفتن درس. تلمذ کردن. شاگردی کردن. تعلم: ز حرف خطا چون نداریم ترس که از لوح نادیده خوانیم درس. نظامی. از او چون خواند بلبل درس فریاد دلش را برد غنچه کرد و پس داد. زلالی (از آنندراج)
خواندن درس. درس گرفتن. فراگرفتن درس. تلمذ کردن. شاگردی کردن. تعلم: ز حرف خطا چون نداریم ترس که از لوح نادیده خوانیم درس. نظامی. از او چون خواند بلبل درس فریاد دلش را برد غنچه کرد و پس داد. زلالی (از آنندراج)
درس خواننده. خوانندۀ درس. آنکه درس خواند. شاگرد را گویند و شخصی که پیش کسی چیزی بخواند. (برهان). شاگرد. (شرفنامۀمنیری). محصل. (ناظم الاطباء). علم خوان: آدم به گاهوارۀ او بود شیرخوار ادریس هم به مکتب او گشت درس خوان. خاقانی. ای به شبستان ملک با تو ظفر خاصگی وی به دبستان علم با تو خرد درسخوان. خاقانی. طفل چهل روزۀ کژمژزبان پیر چهل ساله بر او درس خوان. نظامی. ، در تداول امروز فارسی زبانان و در مقام تعریف و تمجید بر شاگرد و محصل ساعی و زرنگ و کوشا اطلاق شود
درس خواننده. خوانندۀ درس. آنکه درس خواند. شاگرد را گویند و شخصی که پیش کسی چیزی بخواند. (برهان). شاگرد. (شرفنامۀمنیری). محصل. (ناظم الاطباء). علم خوان: آدم به گاهوارۀ او بود شیرخوار ادریس هم به مکتب او گشت درس خوان. خاقانی. ای به شبستان ملک با تو ظفر خاصگی وی به دبستان علم با تو خرد درسخوان. خاقانی. طفل چهل روزۀ کژمژزبان پیر چهل ساله بر او درس خوان. نظامی. ، در تداول امروز فارسی زبانان و در مقام تعریف و تمجید بر شاگرد و محصل ساعی و زرنگ و کوشا اطلاق شود
خواندن. آواز کردن. پیش طلبیدن: دهگان و پنجگان را همی درخواندندی (به خانه خواب ذوالاعواد) و همی کشتند، تا مهتران سپری شدند. (مجمل التواریخ و القصص). رجوع به خواندن شود
خواندن. آواز کردن. پیش طلبیدن: دهگان و پنجگان را همی درخواندندی (به خانه خواب ذوالاعواد) و همی کشتند، تا مهتران سپری شدند. (مجمل التواریخ و القصص). رجوع به خواندن شود
خواندن دعا. ثنا گفتن. دعای خوب کردن در حق کسی: تبریک، دعا بر له خواندن. (تاج المصادر بیهقی) ، به درگاه خدا تضرع کردن. ثنا گفتن خداوند را: مشایخ همه شب دعا خوانده اند سحرگاه سجاده افشانده اند. سعدی. بخوان تا بخواند دعائی بر این که رحمت رسد زآسمان بر زمین. سعدی. قانت، دعا خواننده. قنوت، دعا در نماز خواندن. (دهار)
خواندن دعا. ثنا گفتن. دعای خوب کردن در حق کسی: تبریک، دعا بر له خواندن. (تاج المصادر بیهقی) ، به درگاه خدا تضرع کردن. ثنا گفتن خداوند را: مشایخ همه شب دعا خوانده اند سحرگاه سجاده افشانده اند. سعدی. بخوان تا بخواند دعائی بر این که رحمت رسد زآسمان بر زمین. سعدی. قانت، دعا خواننده. قُنوت، دعا در نماز خواندن. (دهار)
پرسش بخواند. سلام بر او باد، السلام علیه: (خوارزمشاه) بخط خود چند سطر نوشت که فرزند بوبکر پرسش بخواند و بداند که ما را بخوارزم مهمانست) (راحه الصدور 388)
پرسش بخواند. سلام بر او باد، السلام علیه: (خوارزمشاه) بخط خود چند سطر نوشت که فرزند بوبکر پرسش بخواند و بداند که ما را بخوارزم مهمانست) (راحه الصدور 388)