جدول جو
جدول جو

معنی درس خواندن - جستجوی لغت در جدول جو

درس خواندن(کَ دَ)
خواندن درس. درس گرفتن. فراگرفتن درس. تلمذ کردن. شاگردی کردن. تعلم:
ز حرف خطا چون نداریم ترس
که از لوح نادیده خوانیم درس.
نظامی.
از او چون خواند بلبل درس فریاد
دلش را برد غنچه کرد و پس داد.
زلالی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرو خواندن
تصویر فرو خواندن
فراخواندن، صدا کردن، نوشته ای را خواندن
فرهنگ فارسی عمید
(فُ دَ)
برزبان راندن ورد. دعا خواندن. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(دَ تَ / تِ)
درس خواننده. خوانندۀ درس. آنکه درس خواند. شاگرد را گویند و شخصی که پیش کسی چیزی بخواند. (برهان). شاگرد. (شرفنامۀمنیری). محصل. (ناظم الاطباء). علم خوان:
آدم به گاهوارۀ او بود شیرخوار
ادریس هم به مکتب او گشت درس خوان.
خاقانی.
ای به شبستان ملک با تو ظفر خاصگی
وی به دبستان علم با تو خرد درسخوان.
خاقانی.
طفل چهل روزۀ کژمژزبان
پیر چهل ساله بر او درس خوان.
نظامی.
، در تداول امروز فارسی زبانان و در مقام تعریف و تمجید بر شاگرد و محصل ساعی و زرنگ و کوشا اطلاق شود
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ کَ دَ)
خواندن. آواز کردن. پیش طلبیدن: دهگان و پنجگان را همی درخواندندی (به خانه خواب ذوالاعواد) و همی کشتند، تا مهتران سپری شدند. (مجمل التواریخ و القصص). رجوع به خواندن شود
لغت نامه دهخدا
(وَ جا)
خواندن کسی را که بازگردد. مراجعت خواستن از کسی. دعوت به بازگشت کردن.
- پس خواندن صیغه، فسخ کردن عقدی. فسخ کردن با عبارات رسمی
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
خواندن دعا. ثنا گفتن. دعای خوب کردن در حق کسی: تبریک، دعا بر له خواندن. (تاج المصادر بیهقی) ، به درگاه خدا تضرع کردن. ثنا گفتن خداوند را:
مشایخ همه شب دعا خوانده اند
سحرگاه سجاده افشانده اند.
سعدی.
بخوان تا بخواند دعائی بر این
که رحمت رسد زآسمان بر زمین.
سعدی.
قانت، دعا خواننده. قنوت، دعا در نماز خواندن. (دهار)
لغت نامه دهخدا
(بَ کَ دَ)
ظاهراً به معنی تأسف خوردن بر. متأثر بودن از:
چنین داد خوانیم بریزدگرد
و یا کینه خوانیم از این هفت گرد.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
تصویری از ورد خواندن
تصویر ورد خواندن
افسون خواندن نیرنگ خواندن بر زبان راندن ورد دعا خواندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر خواندن
تصویر پر خواندن
پر خواندن حرکات را اشباع (منتهی الارب)
فرهنگ لغت هوشیار
کسی را دعوت بباز گشتن کردن، یا پس خواندن صیغه. (عقد)، فسخ کردن صیغه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرو خواندن
تصویر فرو خواندن
خواندن قرائت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درس خوان
تصویر درس خوان
محصل شاگرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرسش خواندن
تصویر پرسش خواندن
پرسش بخواند. سلام بر او باد، السلام علیه: (خوارزمشاه) بخط خود چند سطر نوشت که فرزند بوبکر پرسش بخواند و بداند که ما را بخوارزم مهمانست) (راحه الصدور 388)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درس خوانده
تصویر درس خوانده
((دَ. خا دِ))
تحصیل کرده، باسواد، با شعور و فهمیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرا خواندن
تصویر فرا خواندن
احضار کردن، دعوت کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
دانش آموز، محصل، نوآموز، زرنگ، ساعی، کوشا
فرهنگ واژه مترادف متضاد